لیلی و مجنون من آهنگ غریب روزگارم. موضوع مطلب : من آهنگ غریب روزگارم ستاره شدن کار سختی نبود موضوع مطلب : به باد گذشته گر در همه شهر، یکسر نیشتر است در پای کسی رود که درویشتر است موضوع مطلب : بگذر از نی، من حکایت میکنم وز جدایی ها شکایت میکنم ناله های نی ، از آن نی زن است ناله های من ، همه مال من است شرحه شرحه سینه میخواهی اگر من خودم دارم ، مرو جای دگر این منم که رشته هایم پنبه شد جمعه هایم ناگهان یکشنبه شد چند ساعت ، ساعتم افتاد عقب پاک قاطی شد سحر با نیمه شب یک شبه انگار بگرفتم مرض صبح فردایش زبانم شد عوض آن سلام نازنینم شد «هلو» (Hello) وآنچه گندم کاشتم ، رویید جو پای تا سر شد وجودم «فوت» و«هد» آب من«واتر» شد و نانم«برد» وای من! حتی پنیرم «چیز» شد است و هستم ، ناگهانی «ایز» شد من که با آن لهجه و آن فارسی آنچنان خو کرده بودم سال سی من که بودم آنهمه حاضر جواب من که بودم نکته ها را فوت آب من که با شیرین زبانیهای خویش کار خود در هر کجا بردم به پیش آخر عمری ، چو طفلی تازه سال از سخن افتاده بودم ، لال لال کم کمک ، گاهی «هلو» ، گاهی «پیلیز» نطق کردم! خرده خرده ، ریز ریز در گرامر همچنان سردرگمم مثل شاگرد کلاس دومم گاه «گود مورنینگ» من جای سلام از سحر تا نیمه شب دارد دوام با در و همسایه هنگام سخن لرزه می افتد به سر تا پای من می کنم با یک دو تن اهل محل گاهگاهی یک «هلو» رد و بدل گر هوا خوبست یا این که بد است گفتگو درباره اش صد در صد است جز هوا ، هر گفتگویی نابجاست این جماعت ، حرفشان روی هواست بگذر از نی ، من حکایت می کنم وز جدایی ها شکایت می کنم نی کجا این نکته ها آموخته نی کجا داند نیستان سوخته نی کجا از فتنه های شرق و غرب داغ بر دل دارد و تیشه به فرق بشنو از من ، بهترین راوی منم راست خواهی ، هم نی و هم نی زنم سوختند آنها نیستان مرا زیر و رو کردند ایران مرا کاش میماندم در آن محنت سرا تا بسوزانند در آتش مرا تا بسوزانندم و خاکسترم در هم آمیزد به خاک کشورم دیدی آخر هر چه رشتم پنبه شد جمعه هایم ناگهان یکشنبه شد موضوع مطلب : نمیدونم از کجا بگم از شیرینی های روزگار و یا از نامردیهاش ولی اگه دلتنگه پس معلوه که روزگار رو بعضیها با رفتارهاشون خراب میکنند. راستش اونقدر دوسش دارم که دلم نیاد اینارو بنویسم. ولی چیکار کنم اگه هم ننویسم این دل اروم نمیگیره کی میتونه دووم بیاره وقتی یه عمر با کسی که کنار هم بودین و هم دیگرو دوست داشتین حالا دیگه اصلا نگاهت هم نکنه در حالی که میدونی دوست داره از اونطرف با کسایی که اصلا نمی شنادش باهاشون گپ بزنه و بخنده... موضوع مطلب : یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید: - چرا دوستم داری؟ واسه چی می گی عاشقمی؟ - دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا" دوست دارم - تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟ - من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم - ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی - باشه.. باشه! میگم... چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت... - دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت. پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون: عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره موضوع مطلب : داستان عاشقانه, عاشقانه, داستان پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت: من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه! پاسخ دانشجویی که استادش را متعجب ساخت میگن جواب یک دانشجوی دانشگاه واشینگتن به یک سؤال امتحان شیمی آنچنان جامع و کامل بوده که توسط پروفسورش در شبکهء جهانی اینترنت پخش شده و دست به دست میگرده خوندنش سرگرم کننده است: پرسش: آیا جهنم اگزوترم (دفعکننده ی گرما=گرمازا) است یا اندوترم (جذبکننده ی گرما=گرماگیر)؟ اکثر دانشجویان برای ارائهء پاسخ خود به قانون بویل-ماریوت متوسل شده بودند که میگوید حجم مقدار معینی از هر گاز در دمای ثابت، به طور معکوس با فشاری که بر آن گاز وارد میشود متناسب است. یا به عبارت سادهتر در یک سیستم بسته، حجم و فشار گازها با هم رابطهء مستقیم دارند. اما یکی از آنها چنین نوشت : اول باید بفهمیم که حجم جهنم چگونه در اثر گذشت زمان تغییر میکند. برای این کار احتیاج به تعداد ارواحی داریم که به جهنم فرستاده میشوند. گمان کنم همه قبول داشته باشیم که یک روح وقتی وارد جهنم شد، آن را دوباره ترک نمیکند. پس روشن است که تعداد ارواحی که جهنم را ترک میکنند برابر است با صفر. برای مشخص کردن تعداد ارواحی که به جهنم فرستاده میشوند، نگاهی به انواع و اقسام ادیان رایج در جهان میکنیم. بعضی از این ادیان میگویند اگر کسی از پیروان آنها نباشد، به جهنم میرود. از آن جایی که بیشتر از یک مذهب چنین عقیدهای را ترویج میکند، و هیچکس به بیشتر از یک مذهب باور ندارد، میتوان استنباط کرد که همهء ارواح به جهنم فرستاده میشوند. با در نظر گرفتن آمار تولد نوزادان و مرگ و میر مردم در جهان متوجه میشویم که تعداد ارواح در جهنم مرتب بیشتر میشود. حالا میتوانیم تغییر حجم در جهنم را بررسی کنیم: طبق قانون بویل-ماریوت باید تحت فشار و دمای ثابت با ورود هر روح به جهنم حجم آن افزایش بیابد. اینجا دو موقعیت ممکن وجود دارد: 1-اگر جهنم آهستهتر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج بالا خواهند رفت تا جهنم منفجر شود. 2-اگر جهنم سریعتر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج پایین خواهند آمد تا جهنم یخ بزند. اما راه حل نهایی را میتوان در گفته ی همکلاسی من ترزا یافت که میگوید: «مگه جهنم یخ بزنه که با تو ازدواج کنم!» از آن جایی که تا امروز این افتخار نصیب من نشده است (و احتمالاً هرگز نخواهد شد)، نظریهء شمارهء 2 اشتباه است: جهنم هرگز یخ نخواهد زد و اگزوترم است. تنها جوابی که نمرهء کامل را دریافت کرد، همین بود.
موضوع مطلب : کار عجیب یک پسر!!, پاسخ عجیب دانشجو به استادش نقاشی بسیار زیبا در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد.
موضوع مطلب : نقاشی بسیار زیبا
وکیل پولداری که به هیچکس کمک نمی کرد مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید. نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟ وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید... که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟ مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم. وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و ? بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟ مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی ... وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟ مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمیدانستم اینهمه گرفتاری دارید... وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟!!
موضوع مطلب : وکیل پولداری که به هیچکس کمک نمی کرد مامان یه سوال بپرسم؟؟!!!! -مامان!یه سوال بپرسم؟ زن کتابچه ی سفید را بست. آن را روی میز گذاشت: بپرس عزیزم. - مامان خدا زرده؟ زن سر جلو برد: چطور؟ - آخه امروز نسرین سر کلاس می گفت خدا زرده. - خوب تو بهش چی گفتی؟ - خوب،من بهش گفتم خدا زرد نیست. سفیده. مکثی کرد: مامان،خدا سفیده؟ مگه نه؟ زن،چشم بست و سعی کرد آنچه دخترش پرسیده بود در ذهن مجسم کند. اما،هجوم رنگ های مختلف به او اجازه نداد. چشم باز کرد : نمی دونم دخترم. تو چطور فهمیدی سفیده؟ دخترک چشم روی هم گذاشت.دستانش را در هم قلاب کرد و لبخند زنان گفت: آخه هر وقت تو سیاهی به خدا فکر می کنم،یه نقطه ی سفید پیدا میشه. زن به چشمان بی فروغ دخترک نگاه کرد و دوباره چشم بر هم نهاد… موضوع مطلب : مامان یه سوال بپرسم؟ پیوند روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |