لیلی و مجنون حرفی ندارم برای گفتن،راهی ندارم برای ماندن… شوقی ندارم برای از عشق نوشتن،جایی ندارم برای رفتن! اینگونه باید بمانم،بسوزم و بسازم با این عشق خیالی! عشقی که آخرش پیداست،زندگی با تو یک رویاست ! تقصیر قلبم بود که عاشق شدم تا چشم بر روی هم گذاشتم دیدم که اسیرم! اسیر قلبی که باور نمیکند مرا،حس نمیکند مرا در لحظه های تنهایی اش! هنگام گفتن درد دلهایم صدای مرا نمیشنوی،هنگام اشک ریختن، گونه خیس مرا نمیبینی! تو آرزوهایی را در دلت داری،افسوس که من جایی در آرزوهایت ندارم ! حرفی ندارم برای گفتن،راهی ندارم برای ماندن… ماندنم بیهوده است،رفتنم محال و این است یک زندگی پر از عذاب! تحمل میکنم این عذاب را،منتظرت میمانم…. مرا باور کن ای عشق،نگذار در خیالم با تو باشم… بگذار همیشه عاشق تو باشم…
به حقیقت این عشق ایمان داشته باش و دوست داشتنم را باور کن.. موضوع مطلب : حرفی ندارم برای گفتن تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن تو یعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن و یا در پاسخ یک لطف به روی غنچه خندیدن اگر چه دوری از اینجا تو یعنی اوج زیبایی موضوع مطلب : تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن,تو یعنی بوسه یعنی وصل شیرین دو لب بوسه یعنی خلسه در اعماق شب بوسه یعنی مستی از مشروب عشق بوسه یعنی آتش و گرمای تب بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از شب , لذت از دیوانگی بوسه یعنی حس طعم خوب عشق طعم شیرینی به رنگ سادگی بوسه آغازی برای ما شدن لحظه ای با دلبری تنها شدن بوسه سرفصل کتاب عاشقی بوسه رمز وارد دلها شدن بوسه آتش می زند بر جسم و جان بوسه یعنی عشق من , با من بمان ادامه مطلب ... موضوع مطلب : پیوند روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |