اون روزا که بهاری بود
دل پر از یادگاری بود
من بودم فرشته ها
تو بودی پیشم به خدا
تا که خدا ازم گرفت
تو رو بی جرم و بی گناه
شدم غریب کوچه ها
تنها شدم ساکت بی صدا
دلم برات پر میزدش
این درو اون در میزدش
اما دیگه رفته بودی
پرکشیدی تو آسمون
نگفتی میشم بی هم زبون ؟
نمیدونم اون دور دورا
بسپرمت دست خدا ؟
یا که بازم تو غروبا
شبای سرد بی انتها
بگم خدا خدا ...
موضوع مطلب :